یکی دیگه

یکی از هم جریانی ها

لبه ی قرن

۶ دیدگاه

میخواهم درباره یک قرن صحبت کنم. قرنی که گذشت. روزها و ساعت هایی که وقت سال نو به آن فکر میکنیم.
دلم میخواهد یادآوری کنم وقت قرن نو هم باید به سال ها و دهه های پی رو فکر کنیم و به سده ای که گذشت.
نامه ای به یادگار میگذارم برای قرن بعد.
اگر چیزی به یاد دارید بگید.

چرا چرند

۵ دیدگاه

گویا زندگى بسیار نامفهوم و بی ارزش و پوچ گشته و من در میان بى کرانى از هیچ سرگردانم.
زمان هم چیزى جز دو عقربه و چند خط روی کاغذ نیست.
آینده انگار جایگزینى براى کمال شده است و همه خوبى ها قرار است در آن محالِ گریزپا رخ دهد.
اکنون غرق در  دریاى طوفانى افکار خویش هیچ چیز را پیدا نمیکنم که نجات بخش این موجود ضعیف و ناتوان و بی ارزش باشد.
چون کودکى شش ساله بر تکه چوبى شناور در میان اقیانوسى بی انتها، هر ثانیه بیشتر گم میشوم.
و من میدانم که هیچم اما نمیدانم که چرا همه را میطلبم و نمیدانم که چطور همه را میطلبم.

درنای ششصد و شصت و چهارم

۱ دیدگاه

من روزی خواهم مرد!
یک روز قبل از اینکه هزارمین درنای خودم را درست کنم خواهم مرد.

از امروز تا آخر عمرم میخوام هزار درنا به مردم بدم.
میخوام به هزار نفر صلح را یادآوری کنم.

خاطرت صدا ندارد

۰ دیدگاه

چشمانت در خاطرم ماند
انگشت هایت میان انگشت هایم
طعم بوسه هایت
بوى زندگی میدادی
رفتی
اما تو را یادم هست
هنوز سرشار از تو ام
در خاطراتم بودن هایت را مرور میکنم
همه نگاه هایت را
همه حرکاتت را
همه بودنت را
اما جایی نیستی
آری
خاطرات صدا ندارند
صدایت یادم انداخت نیستی
جای خالی صدایت را شاید گیتار چوبی قدیمی پر کند
اما جای خالی چشمانت...

پاییز

۱ دیدگاه

بوی آمدنت را روى صورتم حس کردم روی شانه هایم و زیر یقه های بالا زده رو گردنم
صداى پایت را کنار قدم های خیسم میشنیدم
رنگ تو نارنجی بود، رنگ غروب، رنگ تنهایى
با آمدنت همه جا رنگ سکوت گرفت
با صدای پای تو گونه های سنگفرش خیابان تر شد
شاید آسمان را یاد خاطره ای انداختی
خاطره ای دور، گمشده پشت کوهی از فراموشی
بوی گذشته را میدهی بوی اولین نقاشی
قطره هایت پهنای آسمان را یاد میداد
جایگاهم روی لکه اى روی صفحه نقاشی کیهان

دمدمی

۲ دیدگاه

نمیدونم آدم دمدمی هستم یا کم حوصله یا شاید هم شرایط اخیرم باعث این فکرها میشه!

کاری میکنم و فردا ادامه اش نمیدم چون علتش رو پیدا نمیکنم.

برای اکثر چیزای زندگی هیچ دلیلی پیدا نمیکنم و فقط در حال حرکت با جریانم.

فکر میکنم غیر از اعمالی که برای بقا لازمه همه کارهای انسان به خاطر سرگرمی انجام میشه!

توی نت گوشیم بیشتر از ده تا موضوع برای نوشتن دارم تا بنویسم و این چهارمین چیزیه که امروز مینویسم و میخوام پاکش کنم!

قبلی ها که از دست رفت این یکی رو قبل اینکه پاک کنم تموم میکنم.

پازل

۴ دیدگاه


برای کامل شدن سختی های زیادی رو باید متحمل شد.
خیلى گشتن ها و پیدا کردن ها و یاد گرفتن ها.
همه استعداد و دانش و قدرتى که میتونیم به دستش بیاریم بخشی از خوده کمال یافته ی ماست.
خودى که قطعه قطعه هاى وجودیش رو پیدا کردیم و کنار هم گذاشتیم تا کامل بشیم.
مهم اینه که دنبال تکه هاى پازل خودمون بگردیم. گاهى برای پیدا کردن بعضی تکه ها باید بیشتر تلاش کرد.
این بین باید مواظب بود استعدادهایى که نادیده گرفته میشن هم بود؛چون اینها تکه هایى از پازل وجود ماست که گم میشن.

روان پژوه و بدترین نویسنده این حوالی ام
خاطرات بودنم را مینویسم
هرچه باعث شود بیاندیشم را دوست دارم
yekidie