یکی دیگه

یکی از هم جریانی ها

ماجرای اسب و گاو

۰ دیدگاه

همیشه در زندگی مانند اسبی باش که می‌دود نه گاوی که می‌جود!

قرار بود هرکدام، یک جمله یادگاری بنویسیم و روی دیوار مغازه آویزان کنیم. شما فردی را با وزن بالا، شلخته و شوخ‌طبع را تصور کنید؛ حالا به همین ها کمی چاشنی خودابله‌نمایی هم بیافزایید. یعنی کسی که علی‌رغم هوش بالا، خودش را گیج نشان می‌دهد. جمله‌ای که نوشت همین بود.
در عین مسخرگی و شوخی بودنش، اما معنایی هم دارد؛ یا شاید بشود برایش معانی مختلفی ساخت.
می‌شود این جمله را اینطور برداشت کرد که همیشه برای پیشرفت تلاش کن و از تنبلی و بیکاری دوری کن. شاید بشود دویدن اسب را به آزادی و رها بودن تشبیه کرد. مراتع سرسبزی را تصور کنید با خورشیدی که تا نیمه پشت تپه ها فرو رفته و گله اسب‌های وحشی که در حال دویدن هستند و نور سرخ خورشید از پشت یال‌های سفیدشان که در باد می‌رقصد، دیده می‌شود.
از این صحنه ها که داخل فیلم ها احتمالا دیده اید. همینطور که این صحنه را می‌بینید صدایی شبیه به صدای خسرو شکیبایی را هم در نظر بیارید که این جمله را با آرامش بخواند.

شاید بشود یک داستان آموزنده شبیه داستان لاک‌پشت و خرگوش از داخلش بیرون کشید.
 

فعلا بی‌حوصله‌ام شاید بعدا درباره‌اش نوشتیم!

روان پژوه و بدترین نویسنده این حوالی ام
خاطرات بودنم را مینویسم
هرچه باعث شود بیاندیشم را دوست دارم
yekidie