از مهمترین دلایلی که جدیدا کمتر مینویسم، توییتری شدن مطالب توی ذهنمه.
احساس میکنم که دیگه نیازی نیست که مطلبی رو توضیح بدم یا بخوام دربارش از تمثیل یا داستانی شبیه به یک قضیه یا اینجوری چیزها استفاده کنم.
گاهی اوقات فکر میکنم که چطور قبلا فقط برای یک کلمه میتونستم چند صفحه بنویسم.
البنه منظورم این نیست که الان نمیشه نوشت و هنوز هم سر اون حرفم هستم که میگفتم برای رشد کردن باید نوشت.
منظورم اینه که حس میکنم نمیتونم کسی رو پیدا کتم که مخاطب قرارش بدم.
نوشته های شخصیم هم که مینوشتم و همیشه مخاطبم خوده آینده ام بود، برام دیگه جذاب نیست. در واقع حتی دیگه نمیخوام خودم رو مخاطب قرار بدم.
گاهی اوقات بهترین راه سکوته.
البته که توی اعماق ذهنم یک خاطراتی دارم از جملات خودم که میگفتم: سکوت همیشه یک از جذاب ترین انتخاب هام بوده اما نه موقع نوشتن. چون فکر میکنم در مقابل انسان ها باید سکوت کرد و فقط دریافت کرد و وقتی تنها شدی و تونستی همه چیز رو به خوبی تحلیل کنی، میتونی اون سکوت رو بشکنی و بنویسیش.
نویسنده اگر لال هم باشد، ساکت نمیماند...