یکی دیگه

یکی از هم جریانی ها

دیروز فردا

۲ دیدگاه

نفس نفس میزد
با سرعت به دنبالش میدوید.
ھرچه سریعتر میدویید اون ھم سرعتش رو بیشتر میکرد.
بین جمعیت گیج شده بود.
فقط تلاش میکرد نه عقب بیوفته نه گمش کنه.

روان پژوه و بدترین نویسنده این حوالی ام
خاطرات بودنم را مینویسم
هرچه باعث شود بیاندیشم را دوست دارم
yekidie