در آخر فقط میدانم که این اتاق در ندارد و یاد ندارم که از کجا وارد شدم و نمیدانم چطور میشود از این اتاق خارج شد و اگر بشود، بعدش چه پیش میآید؟ شاید بشود از پنجره به بیرون پرید ولی این اتاق، بالاترین اتاق ساختمان بدن است.
در آخر فقط میدانم که این اتاق در ندارد و یاد ندارم که از کجا وارد شدم و نمیدانم چطور میشود از این اتاق خارج شد و اگر بشود، بعدش چه پیش میآید؟ شاید بشود از پنجره به بیرون پرید ولی این اتاق، بالاترین اتاق ساختمان بدن است.
کمی گیج شده بودم. آخه همه چیز طبیعی به نظر میرسید و مشکل خاصی هم نبود. اصلا اینکه مشکل من نبود! مشکل دیگران بود. بقیه نمیتونستن من رو به یاد بیارن. پس چرا من باید میومدم پیش دکتر و چرا دکتر هم میگه من بیمارم؟
با همین سوال ها در ذهنم درگیر بودم که فکر کنم دکتر از چهره مبهوتم متوجه شد که گیج شدم و شروع کرد به توضیح دادن.