قدمى در جهت ارائه و انتقال
قبل از شروع کردن همیشه سخت تر به نظر میرسه
اصلا شروع کردن جرأت میخواد
همونطور که از سالهاى اول دانش آموز بودنمون یادمون هست همیشه پذیرفته شدن انشا یک ترس و اضطراب داشت اما یک آفرین و بیست معلم و دست زدن بقیه دانش آموز ها همه ترس هارو ازبین میبرد.
آنروز ها بهتر بود حداقل به اجبار معلم و برای بیست گرفتن، به بهتر بودن علم یا ثروت فکر میکردیم.
امروز بیشتر پذیراى انشا و تفکر دانش آموزانى هستیم که فکر کردن و نوشتن را فراموش نکردند.
گویی پذیراى بی قید و شرط تفکر دیگران شده ایم.
آن دیگرى هم روزى مثل ما بود کنار ما مینشست مثل ما گاهى نوک مدادش میشکست.
فقط تفاوتش این است که او هنوز مدادهایش رو تراش میکند.